Web Analytics Made Easy - Statcounter

به گزارش سرویس وبگردی صدا و سیما ، مادرشهید «محمدحسین محمدخانی» یکی از آن‌هایی است که وقتی خبر شهادت حاج قاسم را برایش آوردند روزگار به کامش تلخ‌تر از آن روزی شد که محمدحسین‌اش به شهادت رسید.
مادرشهید «محمدحسین محمدخانی» یکی از آن‌هایی است که وقتی خبر شهادت حاج قاسم را برایش آوردند روزگار به کامش تلخ‌تر از آن روزی شد که محمدحسین‌اش به شهادت رسید.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

حاج‌قاسم در دایره‌لغات این مادر تعریف دیگری دارد. تعریفی که سراسر از فروتنی است. فروتنی مردی که گرچه در میدان جنگ «أَشِدَّاء عَلَى الْکُفَّار» بود، اما در میان خانواده شهدا آنقدر مهربان و متواضع می‌شد که به پایشان زانو می‌زد.

 

گفتند حاج‌قاسم برای دیدارشما آمده‌

پای صحبت‌های مادر شهید محمدحسین می‌نشینم، محمدحسینی که عمارِ حاج‌قاسم بود و هرکجا حلقه آتش جنگ تنگ می‌شد، حاج‌قاسم آنجا را به عمار می‌سپرد و خیالش راحت بود از رشادت و ذکاوت این فرمانده ۳۰ ساله. می‌نشینم زیر سایه عکس‌های محمدحسین و مادرش از حاج قاسم و عمارش برایم می‌گوید: «روزی که خبر شهادت محمدحسین را آوردند ما سوریه بودیم. بماند که چه شد و بماند که خبر چطور به دل نگرانم رسید، اما خیلی زود راهی شدیم تا از دمشق به همراه محمدحسین به تهران بیاییم. به فرودگاه دمشق که رسیدیم گفتند حاج‌قاسم برای دیدار شما آمده. آنجا اولین باری بود که من از نزدیک سردار را می‌دیدم. حاج قاسم بسیار با محبت از ما دلجویی کرد. سردار، محمدحسین را عمار خطاب می‌کرد. عمار نام جهادی‌اش بود. این نام را هم پس از فتنه ۸۸ که رهبر در سخنرانی‌شان فرمودند «این عمار؟!» انتخاب کرده بود. سردار گفت آفرین به شما و رحمت به شیری که به محمدحسین دادید. لقمه حلال پدرش بود که عمار را به اسلام تحویل داد. من او را مثل پسرم دوست داشتم. هرشب برایش صدقه می‌گذاشتم. همیشه به او می‌گفتم عمار جان مراقب خودت باش. شما سرمایه‌های من هستید. مالک به عمار نیاز دارد.»‌
جمله‌های حاج قاسم را یکی یکی در وصف محمدحسین برایم بازگو می‌کند و می‌گوید: «حاج قاسم طوری این جمله‌ها را می‌گفت که هنوز پس از ۷ سال از خاطرم نرفته».


جایی که حاج قاسم زانو زد!
خاطرات، خیلی زود از جلوی چشم‌هایش عبور می‌کند. گاهی میان تعریف آهی می‌کشد و گاهی هم لبخندی روی صورتش می‌نشیند از آنچه به یاد آورده. باز حرف از حاج قاسم است و مهربانی کلامش که خود را رسانده بود تا شخصا دل این خانواده شهید و مادر عمار را آرام کند. مادر محمدحسین می‌گوید: «سوار هواپیما که شدیم. متوجه شدم حاج قاسم کمی جلوتر درست روبه روی ما، روی صندلی هواپیما نشسته است. فرزند محمدحسین را بغل گرفته بود و سعی داشت سرش را گرم کند. مدام می‌گفت چقدر شبیه عمار است اصلا خود عمار است. عمار کوچولو! کمی که گذشت سردار آمد سمت ما. درحالی که دستشان روی دسته صندلی بود زانو زدند کف هواپیما مقابل‌من و همسر شهید. برایم عجیب بود مردی که نفر اول جبهه مقاومت است. سرداری با آن هیبت، اینچنین متواضعانه رفتار می‌کرد. خواستم جایی روی صندلی بنشیند، اما سردار مخالفت کرد و در همان حال آنقدر آرام و برادرانه از من و همسر محمدحسین دلجویی کرد که گویی آبی بر آتش دل داغدارمان ریخته باشند.»‌


حاج قاسم گفت او همت من بود!
چند ساعت بعد از شنیدن خبر پر کشیدن محمدحسین خدا می‌داند در دلش چه غمی سنگینی می‌کرد. مادرش را می‌گویم. او که حالا رد بغض میان کلماتش راحت احساس می‌شود. حاج قاسم بود که همان ساعت‌های اول به دادش رسید. اینکه می‌شنید چقدر محمدحسین برای جبهه مقاومت و اسلام مفید بوده، دلش را آرام نگه می‌داشت. مخصوصا اینکه حاج قاسم برایش گفته بود «من همت خودم را در جبهه مقاومت پیدا کردم. او خیلی زود زین‌الدین شد. او باکری دوم بود.»‌

نفسی تازه می‌کند. سلسله کلمات را به دست می‌گیرد و مرا دوباره راهی آن دیدار اولش با حاج قاسم می‌کند می‌گوید: «حاج قاسم همانطور نشسته بود و برایمان از محمدحسین صحبت می‌کرد. می‌گفت این روز‌ها مدام عملیات داشتیم. هرکجا که عملیات سخت بود و کار مشکل می‌شد، عملیات را به تیپ سیدالشهدا و عمار و نیروهایش می‌سپردیم. عمار این روز‌های آخر خیلی خسته بود. چندباری به عمار گفتم پسرم استراحت کن، اما می‌گفت استراحت باشد برای بعد از شهادت!»


پرسیدم پسرم چطور شهید شده سردار؟!
نگاه می‌کند به عکس عمار که کنار حاج‌قاسم ایستاده. دلم می‌لرزد که نکند حالا از این دو داغ بر دل نشسته پناه بیاورد به اشک، اما نه، زود از آن عکس دل می‌کند و برایم تعریف می‌کند: «من بی‌تابی می‌کردم. بالاخره ساعات اولی بود که باید با نبود محمدحسین کنار می‌آمدم. حاج قاسم حال و روزم را که دید گفت حاج‌خانم محمدحسین هم نیروی سوری داشت هم لبنانی، هم رزمنده ایرانی داشت و هم افغانی. همه این نیرو‌ها مثل شما حالا بی‌تاب عمار هستند و گریه می‌کنند. پرسیدم پسرم چطور شهید شد؟! حاج قاسم اشاره کرد به پیشانی‌اش و با بغضی در صدایش گفت ترکش خورده به سرش.»

چندلحظه‌ای سکوت می‌کند شاید هم بغضش را فرومی‌نشاند. نمی‌دانم! من هم چیزی نمی‌گویم. فقط گوش می‌کنم به این سکوت. سکوتی که فریاد یک دنیا دلتنگی است. کلمات را به هر زحمتی که شده جمع می‌کند و می‌گوید: «فکر کردم با محمدحسین که روبه رو شوم چیزی از صورتش نمانده. اما برای وداع در معراج که پسرم را دیدم. صورتش سالم سالم بود. گویی آرام خوابیده بود. مثل همان حرفی که سردار زد محمدحسین گفته بود استراحت باشد برای شهادت. حالا بعد از آن همه هیاهو آرام خوابیده بود.»


عکسی که سردار خیلی دوست داشت!
اشاره می‌کند به عکسی از محمدحسین که گوشه خانه گذاشته شده. عکسی که در آن سردار صورت چسبانده به صورت عمار و دست انداخته دور گردن او. مثل همان عکسی که حاج قاسم با پدر عمار گرفته. نگاه می‌کنم به عکس روی دیوار.
محمدحسین و حاجی از پس همان قاب هم لبخند‌های مهربان‌شان را دارند. مادر شهید می‌گوید: «حاج قاسم که آمد خانه‌مان اشاره کرد به این تابلو و گفت این عکس را شب قبل از شهادت محمدحسین گرفته بودیم. من این عکس را خیلی دوست دارم. از این دوتا قاب کردم. یکی را در اتاق کارم گذاشتم و یکی را هم در اتاق خانه. قاب عکس را جایی گذاشتم که هر وقت وارد اتاقم می‌شوم یک بار عمار را ببینم و هربار که خارج می‌شوم یک بار دیگر صورتش را ببینم. این حرف‌های سردار در خاطرم ماند تا روزی که خبر شهادت ایشان را شنیدیم. روزی که انگار شهادت محمدحسین برایم تکرار شد و شاید هم سخت‌تر گذشت. صبح اول وقت با چندنفر از مادران شهدا قرار گذاشتیم برای تسکین دل داغدیده خانواده سردار به منزل ایشان برویم. من تمام مدت حواسم به گفته سردار بود. دلم می‌خواست ببینم آن قاب عکس را کجا گذاشته، اما آخر هم آن قاب عکس را ندیدم!»

چشم دوخته‌ام به قاب روی دیوار و در ذهنم از سردار می‌پرسم سَر و سِر این عکس چیست که هم با پدر عمار و هم با عمار گرفته بودی! شاید صورت به صورتش گذاشتی که بگویی عمار را چنان پسرت دوست داشتی. یاد روضه اباعبدالله (ع) می‌افتم آنجا که روضه‌خوان می‌گوید علی‌اکبر که شهید شد اباعبدالله (ع) صورت به صورت پسر گذاشت و وداع کرد! صورت به صورت گذاشت تا آرام شود!

حاج خانم بالاخره آن عکس را پیدا کردید؟! این را می‌پرسم و گوش می‌شوم برای شنیدنش. مادر عمار سری تکان می‌دهد و می‌گوید: «بله وقتی مقام معظم رهبری برای دیدار با حاج‌قاسم به خانه ایشان رفته بودند دیدم که در اتاق خود حاجی این عکس کنار عکس شهید «عماد مغنیه» و «سید حسین نصرالله» گذاشته شده.»


شرح کامل این گفت و گو در خبرگزاری فارس منتشر شده است .

منبع: خبرگزاری صدا و سیما

کلیدواژه: خبر شهادت حاج قاسم

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.iribnews.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری صدا و سیما» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۶۷۹۵۰۳۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

تاکید عمار حکیم بر گسترش همکاری فرهنگی ایران و عراق

سیدعمار حکیم، رهبر جریان حکمت ملی عراق، در دیدار فرشاد مهدی‌پور، معاون امور رسانه‌ای و تبلیغات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ایران، و هیئت همراه وی، وضعیت فرهنگ و ارتباطات دو کشور و چشم‌اندازهای گسترش همکاری‌های عراق و جمهوری اسلامی ایران را بررسی کرد.

به گزارش ایسنا، در این دیدار که در دفتر رهبر جریان حکمت ملی عراق در بغداد انجام شد، حکیم بر ضرورت تبادل تجارب در بخش‌های فرهنگی، هنری و آرشیوی تأکید کرد.

وی با اشاره به نیازهای جوامع اسلامی به برنامه‌های فرهنگی که آنان را در برابر هجمه فرهنگی و اندیشه‌های منحرف مصون نگه دارد، بر ضرورت حمایت از برنامه‌های هنری و تولید فیلم و سریال و استفاده از فناوری‌های نوین برای رساندن آن به مخاطبان تأکید کرد.

رهبر جریان حکمت ملی عراق همچنین بر ضرورت توقف جنگ در غزه تأکید کرد و جامعه جهانی را در قبال پیامدهای آنچه در غزه می‌گذرد و سکوت در برابر کشتار و گرسنه نگه‌داشتن و نسل‌کشی مسئول دانست.

انتهای پیام

دیگر خبرها

  • اعزام کاروان دختران حاج قاسم از اصفهان به کرمان
  • حقوق کدام یک از ایثارگران امسال افزایش داشت؟
  • اعزام کاروان دختران حاج قاسم از اصفهان به کرمان+ فیلم
  • حقوق کدام یک از ایثارگران در سال ۱۴۰۳ افزایش داشت؟
  • فیلم| در آخرین دیدار شهید زاهدی با رهبر معظم انقلاب چه گذشت؟
  • عکس| تشکر محمدحسین پویانفر از یک کاسب تهرانی
  • تاکید عمار حکیم بر گسترش همکاری فرهنگی ایران و عراق
  • تشییع پیکر مطهر ٢ شهید گمنام در کرمان و رفسنجان/وداع با فرزندان روح الله در ديار حاج قاسم
  • بیعتی دوباره با شهید راه مقاومت
  • «ما ملت شهادتیم» از شهید زاهدی تا سردار سلیمانی